۱۳۸۷ مرداد ۸, سه‌شنبه

رشد

همه می خواهند کسی باشند،هیچ کس نمی خواهد رشد کند. ( گوته)

۸ نظر:

human being گفت...

این حرف خیلی قشنگیه مسعود جان... فکر کردی چرا اینطوری هستند آدم ها... خوب اینکه رشد کردن زحمت دارد و زمان می برد و اینها که بله... اما نکته ای که خیلی مهم است و کمتر شاید بهش تو جه شده اینه که... بعضی رفتار ها یا دیدگاه های اشتباه به خاطر این تثبیت می شوند که دیگران آنها را تایید می کنند... ببین چقدر آدم ها حتی آنها که ادعای روشنفکری دارند برای کسی که در حال رشد است و هنوز سری توی سرها در نیاورده و کسی نشده، ارزش قائلند؟... ببین چقدر زود فقط با ظاهر آدم ها گول می خورند...نشون می ده حتی آنها هم رشد نکرده اند...
و این رابطه بازی که توی مملکت ما همه جا حتی توی این فضای مجازی حرف اول را می زند، بر اساس همین قضاوت ظاهری است ... بله همه فقط دنبال این هستند که "کسی" باشند... حتی با آویزان شدن به آنها که ظاهرا یا باطنا "کسی" شده اند

آخی کلاغه سر درددلش باز شده... آخه دوست بی ادعایی دارد...

نوشين شاهنده گفت...

نمي دانم براي چي اين را نوشتيد؟!

نوشين شاهنده گفت...

مسعود مهربان! - يا شايد چنانچه خانم كلاغه گفت «دوست بي ادعا»! متأسفانه اين روزها حال خيلي خوبي ندارم! راستش دربارة اين نوشتن ها دچار ترديد شده ام! نه فقط دربارة نوشتن هايم كه خيلي چيزهاي ديگر! اگر مي بينيد تحرك و فعاليتم كم شده به همين دليل است! شايد باز هم به «بسط» رسم يا شايد همچنان در «قبض» فرومانم! نمي دانم!

مسعود گفت...

سلام عزیزتر معلم
خیلی درست و بجا گفتی.این چیزیست که با مشاهده دور و برمان به راحتی فهم می شود،شاید گزافه گویی باشد ولی می گویم: برخی از همین حمایت ها و تایید های نادرست،کارکردی هنجاری دارند . اگرچه هنجارها برخاسته از خرد جمعی اند و آنچه گفتم متناقض نماست ولی درسطح گروه های مرجع پایین صدق می کند.
تازه می خواستیم آویزون شیم ها!نمیذاری که!

مسعود گفت...

من این روزها دارم در باره نظام پیشنهادها مطالعه می کنم.به چیزی برخوردم راجع به ژاپن که یکی از خاستگاه های همین نظام پیشنهاد هاست.ژاپنی ها می گویندوظیفه ما در سازمان بهبود دادن است نه اینکه کارمان چیزی باشد و اگر توانستیم بهبود ایجاد کنیم. با این ذهنیت وقتی به این جمله گوته رسیدم،میان آنها همخوانی دیدم، پس آنرابرای دوستان نوشتم.
امیلی دیکنسون شعر معروفی دارد با این آغاز:
من کسی نیستم،تو که هستی؟
...........
اولین بار از زبان دکتر الهی قمشه ای شنیدم و بار دیگر از همین کلاغ باذوق در قالب یک بازی در وبلاگش . کاش می رفتی و طبع خودت را آزمایش میکردی.خیلی جالب و آموزنده بود و البته کلاغی!

مسعود گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
مسعود گفت...

سلام دوست دانشور من
من معلمین بسیاری داشته و دارم و امروز شما دو بزرگوار مرا به اصناف لطافت نواخته اید چنان که به انگشت تحیر عرق شرم از جبین سترده ام.من از کجا،مهربانی از کجا.الا که مهربانی بسیار دیده ام.
زندگی همین قبض و بسط هاست دیگر:

گر ندیدی قبض و بسط عشق را بر یک بساط
گریه مینا نگر،خندیدن ساغر ببین

این هردوان لازم و ملزومند:

چونک قبض آید تو در وی بسط بین
تازه باش و چین میفکن در جبین
این دو وصف از پنجه دستت ببین
بعد قبض مشت بسط آید یقین
پنجه را گر قبض باشد دایما
یا همه بسط او بود چون مبتلا
زین دو وصفش کار و مکسب منتظم
چون پر مرغ این دو حال او را مهم

بنابراین در نوشتن تردید مکن هر چه باشد:
از بهر سکنجبین عسل ده
ما خود همه سرکه می فزاییم
گه خیره تو،که تو کجایی
گه خیره خود که ما کجاییم
گه خیره بسط خویش و ایثار
یا قبض که مهره در رباییم
گاهی مس و گاه زر خالص
گاه از پی هر دو کیمیاییم

من از کارهای دیگرت (غیر از آن سه اثر)خبری ندارم ولی در همین فضای مجازی هم کم کار نیستی.هر روز و پر مایه نوشتن البته دشوار ست و چنین کنند بزرگان چو کرد بایست کار.

human being گفت...

مسعود جان
تو اصلا اهل آویزوون شدن نیستی... می شود آدم ها را در همین فضای مجازی شناخت...
چه چیزهای قشنگ و با محتوایی نوشتی ...خیلی استفاده کردم...

اینجا کارت هم درست انجام بدی کلی می ری زیر سوال... چه برسد به پیشنهاد... در محل کارم کلی به خاطر این مورد تشویق !!! قرار گرفتم.
ممنون مسعود جان از اینکه می نویسی...از اینکه هستی...


نوشین جان
فکر می کنم اون حال و حوصله و قبض هم یک مقدارش مال همین جو باشد که درک درستی شاید از تلاش هاو نوشتن شما نشود... اما تسلیم نشو... من یه مدتی شدم و حتی چند سال خفه کردم خودم را.... اما فقط آدم داغون تر می شود... حتی همین وبلاگ هم چند بار خواستم تعطیل کنم...
اما می دونی کاری نداشته باش که کسی می فهمد یانه... مطمئن باش که تاثیر گذار خواهد بود... زود جا نزن...فقط بنویس...
آدم های فیلسوف هم یه جورایی مثل هنرمند ها حساسند... و چقدر هم برای جامعه لازم...
یه استاد داشتیم می گفت رشته های علوم انسانی روح جامعه هستند کسی آنها را نمی بیند...
باشی همیشه...