۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه

اینجا به اسب ها شلیک می کنند

اسب سفید
چه شد؟
مگر نگفتند کسی به اسب ها شلیک نمی کند؟
پدرم می گفت
نمیدانم چرا اینطور شد
نگذاشتند
و در گوشم گفت
به هیچکس نگو
و پدر بزرگ هم
همینه بچه!لابد مصلحته
شما نمیدونید
ولی ما میدونیم
می فهمیم
که همین نیست
که مصلحت این نیست
که اینطور نمی مونه
حالا به همه گفتم
بازم منتظرم اسب سفید

۸ نظر:

Unknown گفت...

از نقد بسیار ممنونم .ایراد اول که اشتباه تایپی بود و اصلاحش کردم . دومی هم به دلیل صداقت متن تغییری نکرد . فقط تمی دانم مسعود بانوی جشنواره زمستان است؟ بانو همان مسعود است؟ من به یک بلاگ دوست داشتنی به همین نام سر میزنم همیشه. به هر حال با هر اسمی که هست ممنونم از توجهتان

مسعود گفت...

سلام دوست من
البته که مسعود همان بانوی جشنواره زمستان نیست.بانو هم برای خودش کسی است و عالمی دارد.اینکه من به آدرس او ملحق شده ام حکایتی دارد.این باغ پشت خانه ایشان است.
من دیروز جایی یادداشت گذاشتم،اگر تو همانی چرا با یک نام دیگر اینجا آمده ای؟ (چون به نام خطابت نکردم)آن بلاگ دوست داشتنی هم از آن بانوی جشنواره زمستان است.در هر حال خوش آمدی.هم اینجا و هم آنجا

ASH گفت...

اسب سفید؛ نشانه ی پویایی و پاکی برای ما. گاه خسته، گاه پرتکاپو، ولی همیشه هست ...ء

بانوي جشنواره زمستان گفت...

ما در جای جای زندگی هم جریان داریم ... ماکسانی که همدیگر را می خوانیم

مسعود گفت...

سلام دوست من
پویا و پاک هستی و پر تکاپو
اما خسته مباش
ممنون

مسعود گفت...

سلام بانو
این اشارت ز جهان گذران ما را بس
چه عجب!.رسیدن بخیر

The Little Prince گفت...

من منتظر می مانم
من باور می کنم
می دانم
اگر باور کنم
اگر منتظر بمانم
برمی گردد...

مسعود گفت...

سلام شازده کوچولو
آخ که اگر امید نبود
زندگی چه پوچ و بیهوده می نمود
سپاسگزارم