۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۱, شنبه

آتش زندگی

من طبیعت را دوست داشتم ، و با طبیعت ،هنر را ;
من دستهایم را با آتش زندگی گرم کردم ،
آتش فرو می نشیند ، و من آماده پروازم .
Walter Savage Landor
----------------------------------------------
برای ماهی های فلسفه خوان و کلاغ های منطق دان.

۶ نظر:

بانوي جشنواره زمستان گفت...

ماهي فلسفه خوان؟
....
اما
اين آتش
اين زندگي در آن
هياهوي مداوم حيات
آميختن با نفس طبيعت را دوست دارم.

مسعود گفت...

سلام بانو
از نفس طبیعت یاد کردی.برخی معتقدندطبیعت روح دارد،آنچه بتازگی
Ecopsychology نامیده میشود.سعی میکنم در این باره چیزی معرفی کنم.
ممنونم.

بانوي جشنواره زمستان گفت...

من منتظرم
منتظرر معرفي مذكور
زياد هم صبور نيستم
ممنون

مسعود گفت...

کمی صبر کن.اجر صبرت را می بینی.
حافظ که می خوانی؟

human being گفت...

چقدر زیبا...
کلاغ ها از صبح تا شب دنبال این چیزهای درخشان هستند... خوب حالا یکهو ببینی یک نفر یه دونه از آن واقعی هاش را برات گذاشته لب پنجره... دیگه چقدر خوشحال میشی... قار قار
مخصوصا که این چیز درخشان تو را یاد رفیق شفیقت ققنوس بیندازه...

من هم منتظر خواندن آن چیز خوشمزه خواهم ماند...
-------------
این هم برای ماهی های فیلسوف و پنجره های عارف :


At a Window


Give me hunger,0
O you gods that sit and give
The world its orders.0
Give me hunger, pain and want, 0
Shut me out with shame and failure
From your doors of gold and fame, 0
Give me your shabbiest, weariest hunger!0

But leave me a little love,0
A voice to speak to me in the day end,0
A hand to touch me in the dark room
Breaking the long loneliness.0
In the dusk of day-shapes
Blurring the sunset, 0
One little wandering, western star
Thrust out from the changing shores of shadow. 0
Let me go to the window, 0
Watch there the day-shapes of dusk
And wait and know the coming
Of a little love.0

Carl Sandburg

مسعود گفت...

من همیشه بزرگترین پنجره ها را دوست دارم.